سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و طلحه و زبیر بدو گفتند با تو بیعت مى‏کنیم به شرط آنکه ما را در خلافت شریک کنى ، فرمود : ] نه ، لیکن شما شریکید در نیرو بخشیدن و یارى از شما خواستن ، و دو یارید به هنگام ناتوانى و به سختى درماندن . [نهج البلاغه]
نارنج و ترنج
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • پیامبری از کنار خانه ی ما
    رد شد. باران گرفت. مادرم گفت : چه بارانی می آید. پدرم گفت : بهار است. و ما نمی
    دانستیم باران و بهار نام دیگر آن پیامبر است.

    پیامبری از کنار خانه ما رد
    شد. لباسهای ما خاکی بود . او خاک روی لباسهایمان را به اشارتی تکانید. لباس ما از
    جنس ابریشم و نور شد و ما قلبهامان را از زیر لباسمان دیدیم.

    پیامبری از کنار خانه ی ما
    رد شد. آسمان حیاط ما پر از عادت و دود بود. پیامبر کنارشان زد. خورشید را نشانمان
    داد و تکه ای از آن را توی دستهایمان گذاشت.

    پیامبری از کنار خانه ی ما
    رد شد و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سرانگشتهای درخت کوچک باغچه روییدند و هزار
    آوازی را که در گلویشان جا مانده بود به ما بخشیدند و ما به یاد آوردیم که با درخت
    و پرنده نسبت داریم.

    پیامبری از کنار خانه ی ما
    رد شد. ما هزار درِ بسته داشتیم و هزار قفل بی کلید. پیامبر کلیدی برایمان آورد .
    اما نام او را که بردیم قفل ها بی رخصت کلید باز شدند.

    من به خدا گفتم : امروز
    پیامبری از کنار خانه ما رد شد.

    امروز انگار اینجا بهشت است.

    خدا گفت : کاش می دانستی هر
    روز پیامبری از کنار خانه تان می گذرد و کاش می دانستی بهشت همان قلب توست.

    عرفان نظرآهاری

     



    نارنج و ترنج ::: جمعه 88/7/3::: ساعت 2:6 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 7
    بازدید دیروز: 81
    کل بازدید :62221

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    نارنج و ترنج
    نارنج و ترنج
    آب هست خاک هست جوانه باید زد

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    نارنج و ترنج

    >>لوگوی دوستان<<